تیله کوچولو

سلامی دوباره

1391/5/2 15:01
نویسنده : ساره
925 بازدید
اشتراک گذاری

تیله کوچولوی مامان سلام . یه دنیا بوس و بغل ماچبغل

شنبه دوباره دکتر رفتم . خداروشکر سونو خوب بود . دکی گفت باید 3تا خط رو رحمت میوفتاد که افتاد . منظورش چی بود نمی دونم ولی هر چی بود مثل اینکه خوب بود .

بازم هر روز آمپول میزنم . قرصامم سر وقت میخورم . پریشب دایی جون میگفت که مطمئنه که حامله میشم. حتی میگفت میدونم پسره !! تعجب فکر کنم خواب دیده من پسر دار میشم خنده

به هر حال توکل ما که به خداست . 5شنبه 5/5/91 ساعت 7 صبح باید بیمارستان باشم تا با سلامتی انتقال انجام شه .

شب رو قراره بیمارستان بمونم چون تعداد پله های بیمارستان زیاده و آسانسور نداره بعدهم پله های خونه ی مامانی اینا  هم زیاده اونجا هم آسانسور نداره واسه همین بهتره حالا روز اول زیاد بالا پایین نکنم .

دوهفته رو تا زمان آزمایش قراره خونه مامانی اینا بمونم . بعده گرفتن جواب آز میریم خونه خودمون چون بابایی قول داده که از منو شما خوب نگه داری کنه . نمیدونم راست میگه یا نه چشمک

خلاااااااااااااااااااااااااااااااصه عزیز دل مامان چیزی نمونده که شما بیای تو دلم ...........

دوستت دارم و بی صبرانه منتظرتم .بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مانیا
7 مرداد 91 8:09
الهی آمین عزیزم انشالله که نینی های نازت محکم چسبیدن به دلت وصحیح وسالم بیان بغلت مامان مهربون


مرسی مانیا جونم . ایشالله شماهم به همه آرزوهای سبزت برسی.
بووس عزیزم
یه دوست
8 مرداد 91 12:55
سلام ساره جان . خوبی ؟ حال نی نی ها چطوره ؟
من یکی از کاربرای نی نی سایتم . بیشتر از یک ساله که می یام نی نی سایت و خیلی اتفاقی چون همنام یکی از صمیمی ترین دوستام بودی . تاپیکهایی که تو می آمدی و می نوشتی دنبال می کردم . یک هفت ماهی منم مثل تو منتظر بودم . خوب یک مشکلاتی هم داشتم ولی شکر خدا به خیر گذشت . وپارسال طبیعی باردار شدم شش ماه پیش زایمان کردم .ولی نمی دونم چرا هنوز که هنوزه می یام و اسمتو سرچ می کنم تا از حال و روزت خبر دار بشم . خدا می دونه چقدر خوشحال شدم وقتی خبر دارم شدم تا این مرحله پیش رفتی . فقط خدا می دونه چقدر برات دعا کردم . نمی دونم ندیده و نشناخته مثل یک خواهر همیشه نگران حالت بودم و همیشه تو هر موقعیتی دعات کردم . عزیزم من مشهدم و حتی یک بار مخصوص تو زیارت کردم و امام را رو به جوادش قسم دادم . وقتی حامله شدم رفتم حرم و برات دو رکعت نماز خوندم که خدا این شیرینی و شوق رو قسمت تو هم بکنه . من افتخار کنیزی سادات رو دارم . می خوام بهت بگم هر زمان به دخترم شیر دادم از جدش برات بهترینها رو آرزو کردم . الهی شکر ! صد هزار بار شکر که خدا بین اون همه دعاییی که پشت سرته و صد البته گیرا ست دعای من روسیاهو هم شنیده . ساره جان تو یه تاپیکی نوشته بودی پدرت برات اسمسی فرستاده بودند که .... نمی دونی چه حالی شدم وقتی پیام پدرت رو خوندم . شک نکن عزیزم شک نکن عزیزم که گیرا تر از دعای پدر وجود نداره . امیدوار باش و مطمئن که خدا اون بالا مراقب همه ی ماست .


سلام . من واقعا تو شوک هستم . یعنی باورش خیلی برام سخته که تو این دنیای نامهربون یه نفر قلبش تا این حد پاک و بی ریا و نورانی باشه که ندیده و نشناخته برای کسی انقدر دعا کنه، نماز بخونه و به جاش زیارت کنه .
کاش اسمتو بهم میگفتی . کاش میدونستم فرشته ای که دعاش پشت سرمه کیه ؟؟
مطمئن باش خدا به پاس این قلب مهربونت همیشه حامی تو و خانوادته .
ازت ممنونم .
باهمه ی وجودم ازت ممنونم و ندیده و نشناخته شیفته ات شدم .
برات بهترینارو از خدا میخوام .
هفته ی دیگه جواب آز مایشم معلوم میشه .
ایشالله که با خبرای خوب بیام و بهت بگم که دعاهای پاکت به خدا رسیده .
بوووووووووووووووس عزیزم .