تیله کوچولو

روزنه های امید

امروز رفتم دکتر . هم معاینه شدم هم سونو . خدارو شکر همه چیز عالی بود . دکی گفت که میتونم بیامو انتقال بدم واسه همینم بهم دارو داد تا قبل از انتقال بخورم . داكسي سيكلين وسيپروفلوكساسين داد كه هر 12 ساعت بخورم و همينطور كلوژين 2% داد براي استعمال واژينال . آمپول سوپر فكت داد كه از چندروز مونده به پريود بزنم تا روز انتقال . 5-6 روز اول 50 خط و از روز 3 پريود 10 خط بايد بزنم و از روز 3 پريود قرص استراديول رو روزي 3 تا بايد بخورم . احتمالا انتقالم اويل مرداده . لحظه شماری میکنم تا هر چه زودتر انتقال بدم . راستی شهریور یا مهر عروسی دایی جونه . با همه وجود دوست دارم تو اون روز مهم شما تو دلم باشی و با غرور به همه بگم که حامله هستم . وای ...
6 تير 1391

عذر خواهی

عسل مامان سلام. شرمندتم عزیزم که وبلاگ خوشکلتو به روز رسانی نکردم . ببخشید . مامانی خیلی درگیر بود داستان بابایی رو برات خلاصه میکنم . ما رفتیم تهران و بابایی  تو بیمارستان مهر بستری شد و یه عالمه دکترای جورواجور بالاسرش اومدن . خدا حفظ کنه دکتر فانی رو . خیلی بهمون کمک کرد و برامون زحمت کشید . یه عالمه آزو سی تی اسکن و سونوی کالرداپلر و سی تی اسکن و .... انجام داد . با اینکه دکتر بهار (دکتر انکولوژی) بیماری بابایی رو سرطان تشخیص داد و مامانی رو کشت و زنده کرد اما وقتی جواب تمام آزمایش های بابا اومد معلوم شد که یه ویروس و باکتری موزی تو ریه ی بابایی هست که داره اذیتش میکنه ، مامانی احساس کرد که تازه متولد شده . چه لحظه ی باشک...
6 تير 1391

الهی

الهی ! نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد نرم باز به جایی پشت دیوار نشینم چوگدا بر سر راهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی  
18 بهمن 1390